اصحاب زار ـ بیشتر در بندرعباس، بندر لنگه و بنادر دیگر هرمزگان و همچنینخارگ و... ـ هفتهای یک شب گرد هم میآمدهاند و تحت تأثیر موسیقی ریتمیک یا ضربی یکنواخت مراسم جذبهگونهای به جای میآوردهاند. این گردهمایی تقریباآیینی را نخست فقط بردگان سیاهپوست به جای میآوردند، ولی با گذر زمان سفیدپوستان نیز به آنان پیوستند و در انجام این مراسم شرکت جستند. حال باید دید کهچرا این مراسم اصولا در بندرعباس، بندرلنگه و چند بندر کوچک در آن حوالی بنیان گرفت؟ بندرعباس و بندر لنگه در دوران حکومت صفویان، شکوفایی اقتصادی ویژهای یافتند و رفاه اجتماعی خاصی در آن دیار رخ گشود. همراه با داد و ستد بازرگانی، داد و ستد انسانی هم رواجیافت که به تبع آن شمار زیادی بردهی سیاهپوست به وسیلهی بردهفروشان عرب وارد این منطقه شدند و به عنوان کارگر و عمله به جامعهی ایرانی پیوستند. این بردگان سیاهپوست در هرشهری که بودند، میکوشیدند با همنژادان خود ارتباط و آیند و روند و باب همنشینی باز کنند و درست بر خلاف شیوهی غیر انسانی حاکم بر جامعهی آمریکایی، بردگان دنیای اسلام از رفاهخاصی برخوردار بودند و به تبع آن میتوانستند با همنوعان خود آزادانه مراوده داشته باشند و اجتماع خاص خودشان را ـ سبالو ـ داشتند و از موسیقی سنتی آفریقاییشان، که البته اندکی همتحت تأثیر موسیقی جامعهی جدیدشان قرار گرفته بود، استفاده میکردند. اینان هفتهای یکبار به مرخصی میرفتند و همه در یک جا گرد میآمدند و با استفاده از نوای ریتمیک یا یکنواخت دهل یا دمام ـ یا به قول فرنگیها نوای تامتام ـ چند ساعتی فارغ از رنجو مصیبت زندگی بردگی و عذاب دوری از وطن و جامعهی نژادیشان میزیستند. آنها میرقصیدند، سر و دست و شانه و کمر تکان میدادند و در یک حالت جذبهگونه و از خود بیخود شدهسبکبار میشدند تا یک هفتهی دیگر رنج بردگی را بر دوش بکشند. در این گردهمایی همه دایرهوار مینشستند; بزرگ و کوچک، زن و مرد، و همه با اجازهی مدیرشان، پدر یا بابایزار خاموش و لب فرو بسته، فقط سلامگویان مستقر میشدند و دهلزن یادمامزن در کنار بابایزار مینشست، گوش به فرمان وی که مراسم زار را آغاز کند. بابایزار فقط با دست اشارتی میکرد و صدای ریتم یکنواخت و تامتامگونهی طبل یا دهل یا دمام به هوامیخاست و یک لحظه بعد شانهها تکان میخورد یا میلرزید، به این سوی و آن سو میرفت، کمی بعد سر فرود میآمد و به این سوی و آن سوی تکان میخورد و در پی آن، شاید نیم ساعتبعد، دستها از کف دست تا آرنج پیش میآمد و لرزگونه به حرکت در میآمد. چون مجلس داغ میشد و نوای یکنواخت ضربات دهل یا دمام توانسته بود بر اعصاب حاضران اثر کند و از محدودهی قید خویشتنشان بیرون بیاورد، پیچ و تاب تمامی بدن آغاز میشد وبه تبع حرکات بابایزار که اینک به وسط دایرهی زار آمده بود، همه شوریدهحال و هیجانزده و از خود بیخود شده همان حرکات را ـ ولی نشسته ـ تکرار میکردند. اندکی هم ناله سر میدادندو بعضی کف بر لب آورده. البته بعدها بابایزار معرکهگیر وسط دایرهی زار را معین میکرد; یعنی کسی یا کسانی را به میدان میفرستاد که میتوانستند بر شوریدگی و بیخودی دیگران بیافزایند. آنگاه که جذبه وبیخودی به حد اعلای خود میرسید گوسفندی را میانهی میدان قربانی میکردند و همه چند قطرهای از خونش میخوردند. شاید به یاد دوران پیش از تاریخ قبایل آفریقایی که پس از بهاسارت در آوردن سربازان دشمن، آنها را پس از مراسمی تقریبااینگونه میکشتند و میخوردند. آلدوس هاکسلی، نویسندهی نامدار انگلیسی در کتاب اهریمنان لودون در ضمیمهای که به آن افزوده است، دربارهی موسیقی ریتمیک یا یکنواخت که در مراسم آیینی انسانهایدورانهای نخستین باب بوده است به تفصیل سخن گفته است. وی میگوید که افراد قبایل بدوی از شنیدن نوای یکنواخت و دیرپای آن به وجد میآمده و به نوعی جذبهی خاص دچارمیشدهاند و در نتیجه از قید خویشتن پیشینشان به در میآمده و به قولی از خود بیخود و بیگانه میشدهاند و از محیط واقعیشان رؤیاگونه فراتر میرفتهاند. بعدها یونانیان، هندیها و دراویش اسلامی و فرقههای مسیحی خاصی مثل رقاصان یا Shakers و رقاصان مقدس یا Holly Rollers از اینگونه موسیقی جذبهآور بهره گرفتند. هاکسلی معتقد است که این حرکات و سر و تن تکان دادنها، ناشی از شنیدن ریتم یکنواخت و دیر پای مسری یا همهگیر است و به همین سبب آن را تارانتیزم یا جنون رقص نامیدهاند. در دوران باستان این مراسم را معمولا پس از از سر گذراندن یک دورهی دیرپای مصایب ویرانگر مثل جنگ، طاعون، خشکسالی و قحطی برگزار میکردهاند تا به این وسیله اثرات روحیزیانبار ناشی از این دورانها را بزدایند. هدف ناآگاهانهی زنان و مردانی که در اینگونه رقصهای آیینی شرکت میکردند، این بوده است که از دایرهی محدود شخصیت اصلی خویش به در آیند و در شادی و لذت دیگری شدن غرقهشوند. بدین ترتیب زار و مراسم زار، رنج بردگی و رنج غربتزدگی را از تن بردگان آوارهی آفریقایی میزدود. هاکسلی در جایی دیگر میگوید که موسیقی مثل طبیعت آدمی بسیار گسترده است و برای آدمیان ـ از هر قشر و جامعه ـ پیامهایی دارد. موسیقی، با آن اشکال گوناگونش هم تخدیر کنندهاست و هم تحریک کننده، به طوری که کمتر شنوندهای را میتوانید بیابید که در برابر دمامکوبی آفریقاییگونه بتواند خودآگاهی ذهنیاش را حفظ کند. آیا کسانی هستند که چون در مراسم غنای دراویش مراکشی یا وود وایتهای هاییتی شرکت جویند و در برابر شنیدن ریتم یکنواخت طبلها و دهلهایشان دوام بیاورند؟ در بندرعباس و بندر لنگه معتقد بودند و میگفتند که اگر کسی غیر از زاریها وارد مجلسشان شود، زار هنگام خروج، از تن آنها میگذرد و آنها را هم زاری میکند، و این یعنی همان مسریبودنی که هاکسلی میگوید. تأثیر این موسیقی ریتمیک به گونهای است که در ایجاد مستی و جذبهی گروهی، یا حتا حزبی، به صورت سرود یا مارشهای پر سر و صدا و کوبنده مورد استفاده قرار میگیرد. وقتی اینموسیقی ریتمیک در خلوتی زاویهگونه به صدا در آید، در جایی به دور از سر و صدا و جنجال کوچه و خیابان، جوری بر مغز و بر ذهن اثر میگذارد که به جذبه و به بیخود شدن از خویشمیانجامد، یا به قولی به غیریت فراشخصی خاص و فرار از محدودهی مقید پیشین. در بعضی از مجالس غنایی، این موسیقی یکنواخت و تامتامگونه به خودآزاری غیر ارادی، خودتازیانهزنی و حتا به خودکشی گروهی میانجامد. آنگونه که من از بعضی دوستان بندرعباسیام شنیدهام، موسیقی یکنواخت دهل یا دمام زاریها، بعضی زاریها را به گونهای از خود بیخود میکرد که ناگهان به پا میخاستند و به زبانعربی شعر و آواز میخواندند، در صورتی که تا پیش از آن و در حالت عادی عربی نمیدانستهاند هاکسلی میگوید که اینان جوری از دنیایشان فراتر میروند و در دنیایی قرار میگیرند که در آن به خاطرات از یاد رفتهی دوران کودکیشان دست مییابند، آن را به یاد میآورند و آنچه را کهشنیدهاند بازگو میکنند. ویلیام جیمز در کتاب تجربیات مذاهب گوناگون از مکاشفهی مدهوشانه یاد کرده است که در پی شنیدن موسیقی ریتمیک به آدمیان دست میدهد. شرکت کنندگان اینگونه مجالس آیینیبه نوعی کرختی، خیالپردازی، توهماندیشی دچار میشوند، و نه به مکاشفات مدهوشانهای که به تجلی ملکوتی و به کمال نفس ملکوتی میانجامد. شماری از پژوهندگان امور روانی که به قارهی سیاه سفر کردهاند گزارش دادهاند که در بعضی از قبایل آفریقایی که هنوز هم به حالت نیمهوحشی زندگی میکنند، مراسم زارگونه برگزارمیشود. البته این مراسم زمانی به جای آورده میشود که افراد قبیله از شکار، جنگ، یا از تاراجگری باز گشتهاند. آنها با استفاده از طبلها، دهلها و یا دمامهایشان، افراد را به یکشوریدگی جذبهگونه دچار میسازند، آنگونه که همه از چارچوب محدود و مقید شخصیت پیشین خود به در میآیند و با صدای کوبنده و یکنواخت طبل یا دهل به درون دنیایی میروند کهغیر از دنیای خودشان است. نویسنده : عبدالحسین شریفیان