سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را شناختم ، از سست شدن عزیمتها ، و گشوده شدن بسته‏ها . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :1
کل بازدید :133437
تعداد کل یاداشته ها : 30
103/1/10
9:23 ص

بمب اتمی
نام رایج وسایل انفجاری است که در آن‌ها از انرژی آزاد شده در فرآیند
شکافت هسته‌ای :
شکافت هسته ای فرآیندی است که در آن یک اتم سنگین مانند اورانیوم به دو اتم سبکتر تبدیل می‌شود. وقتی هسته‌ای با عدد اتمی زیاد شکافته شود، بر پایه فرمول اینشتین، مقداری از جرم آن به انرژی تبدیل می‌شود. از این انرژی در تولید برق (در نیروگاه هسته‌ای) یا تخریب (سلاح‌های هسته‌ای) استفاده می‌شود. اوتوهان زمانی که قصد داشت از بمباران اورانیوم با نوترون آن را به رادیم تبدیل کند دریافت که به اتم بسیار کوچکتری دست یافته است.در تمام واکنش های هسته ای که تا ان زمان شناخته شده بود تنها ذرات کوچک از هسته جدا می شدند اما این بار یک تقسیم بزرگ رخ داده بود. لایز میتنر و اوتو فریش دریافتند که فراورده ی این بمباران نوترونی باریم است و جرم هر اتم اورانیم هنگام تبدیل شدن به ذرات کوچکتر به اندازه ی یک پنجم جرم یک پروتون کاهش می یابد و این جرم مطابق رابطه ی اینشتین E=mc² به انرژی تبدیل شده است.به خاطر شباهت این پدیده ی تقسیم هسته با تقسیم سلولی میتنر و فریش آن را شکافت نامیدند.مقاله ی این یافته در یازدهم فوریه ی ۱۹۳۹ در نشریه ی نیچر با عنوان "واکنش هسته ای نوع جدید" منتشر شد. در تصویر اتم اورانیم-۲۳۵ دیده می شود که پس از برخورد یک نوترون متلاشی شده و پرتو های رادیو اکتیو از خود صادر می کند.سپس به دو عنصر باریم-۱۴۱ و کریپتون-۹۲ تقسیم شده و به پایداری می رسد، یاگداخت هسته‌ای :همجوشی فرآیندی عکس عمل شکافت هسته‌ای است. در فرآیند شکافت با شلیک نوترون به اتم یک اتم به اتم‌های سبکتر تبدیل می‌شود در فرآیند همجوشی هسته‌ای از ترکیب (پیوند) اتم‌های سبک‌تر (مثلاً هیدروژن) اتم‌های سنگین‌تر تولید می‌شود و در این فرآیند مقدار زیادی انرژی آزاد می‌شود. مقدار گرمای تولید شده از فرآیند همجوشی در مقایسه با مقیاس جرمی از انرژی معادل آن از عمل شکافت بیشتر است. عمل همجوشی نیازمند گرمای زیادی است که در این گرما فرآیند صورت گیرد. دمای مورد نیاز در حدود ۱۰۰۰۰ کلوین است که ساخت ماده‌ای با تحمل این دما روی زمین تا کنون مقدور نبوده اما فرآیند همجوشی در ستارگان (از جمله خورشید ما) عامل تولید انرژی و گرما است. هم جوشی در سطح زمین تنها در آزمایشهای آزاد و به طور طبیعی در اصابت رعد و برق به اتم‌های هیدروژن است .
در فراآیند هم جوشی خورشید چهار اتم هیدروژن تبدیل به یک اتم هلیوم می‌شود.
 : برای تخریب استفاده می‌شود. بمب های اتمی که برمبنای گداخت کار می کنند نسل نوین بمب اتمی هستند و قدرتی بسیار بیشتر از بمب های شکافتی دارند. مبنای آزاد شدن انرژی در هر دو نوع بمب اتمی تبدیل ماده به انرژی (E = mc2)است اما در بمب های گداختی جرم بیشتری از ماده به انرژی تبدیل می شود.
نخستین بمب اتمی که بمبی پلوتونیومی(از نوع شکافتی) بود در سال ۱۹۴۵م در جریان جنگ جهانی دوم در آمریکا ساخته و در شانزدهم ژوئیهٔ ۱۹۴۵م در صحرای آلاموگوردو در نیو مکزیکوی امریکا آزمایش شد. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتمی (شکافتی-اورانیومی در هیروشیما وشکافتی - پلوتونیومی در ناگازاکی) استفاده نظامی کرده است. شوروی در سال ۱۹۴۹ دارای بمب اتمی شد.
اختراع این سلاح،ریشه طولانی در تاریخ علم فیزیک و شیمی دارد اما استفاده از دانش به دست آمده، برای ساخت بمب اتمی بیشتر به روبرت اوپنهایمر و ادوارد تلر نسبت داده می شود.

تاریخچه

اولین تلاش‌ها در جهت ساخت بمب اتمی در آلمان نازی آغاز گشت. در این دوران، شیمیدانی به نام پل هارتک از اساتید دانشگاه هامبورگ به توان بالقوه نیروی اتمی برای کاربردهای نظامی پی برد. وی در 24 فوریه 1939 امکان استفاده از انرژی هسته‌ای به عنوان یک سلاح با توان تخریبی نا محدود را طی نامه ای به وزارت جنگ در برلین اطلاع داد. بدنبال این امر گروهی برای تحقیق در این رابطه تشکیل شد و وارنرهایزنبرگ فیزیکدان برجسته آلمانی به طور غیر رسمی سرپرست تیم تحقیقاتی آلمان برای ساخت بمب هسته‌ای گشت.
در همین زمان، آلبرت انیشتین طی نامه معروف خود به روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا خطر دستیابی آلمان به تولید بمب اتمی را گوشزد کرد. متعاقب این اخطار روزولت دستور ایجاد پروژه منهتن با هدف تحقیق در این رابطه و تولید بمب اتمی را با همکاری کشور انگلستان صادر کرد. برای این پروژه تاسیساتی در لوس آلاموس در ایالت نیومکزیکو، اوک ریج ایالت تنسی و همفورد ایالت واشنگتن به کار گرفته شدند و تیمی از برجسته‌ترین دانشمندان آن دوران به استخدام این پروژه در آمدند. محققان آلمانی هرگز موفق به طراحی و ساخت بمب اتمی نشدند. اما تیم آمریکایی به سرپرستی فیزیکدان برجسته، جی آر اوپنهایمر موفق به ساخت عملی اولین بمب هسته‌ای بود که در 16 جولای 1945 در ناحیه‌ای موسوم به ترینیتی در نیومکزیکو آزمایش شد.
به فاصله کوتاهی در 6 آگوست 1945،بمب افکن اسکادران 509 نیروی هوایی آمریکا موسوم به Enola Gay(که اکنون در موزه ای در واشنگتن نگهداری میشود)، از پایگاهی در جنوب اقیانوس آرام به پرواز در آمد و در ساعت 8:15 دقیقه به وقت محلی، بمب موسوم به پسر کوچک را بر شهر هیروشیما منفجر ساخت. این بمب که در طراحی آن از 64 کیلوگرم اورانیوم استفاده شده بود، از ارتفاع 9600 متری رها شد و در ارتفاع 580 متری سطح زمین با شدتی معادل با انفجار 15 کیلو تن TNT منفجر شد. مجموع تلفات اولیه و کشته‌ شدگان ناشی از عوارض این انفجار را بالغ بر 140000 نفر تخمین می‌زنند. سه روز بعد در 9 آگوست انفجار بمب مرد چاق در شهر ناکازاگی موجب مرگ 74000 نفر دیگر شد. این بمب که از پلوتونیوم به عنوان ماده شکافت پذیر استفاده می‌کرد، انفجاری به شدت 21 کیلوتن TNT ایجاد کرد. بمب دیگری نیز در پروژه منهتن تولید شده بود که هرگز از آن استفاده نشد.
پس از پایان جنگ دوم جهانی دانشمندان در آمریکا به تحقیق در رابطه با تسلیحات هسته‌ای ادامه دادند. اگرچه این تصور وجود داشت که هیچ کشوری دیگری در دنیا نمی‌تواند تا پیش از سال 1955 به فنآوری ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد، اما کلاوس فیوکس یکی از فیزیکدانان آلمانی که در رابطه با مواد فوق انفجاری (High Explosive) با تیم اوپنهایمر همکاری می‌کرد، طرح‌ها و جزئیات طراحی بمب آزمایش شده در ترینیتی را در اختیار جاسوسان شوروی قرارداد. به این ترتیب در 29 آگوست 1949 اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اولین آزمایش اتمی خود را با موفقیت انجام داد و غرب را در وحشت فرو برد. این انفجار اثر زیادی در تسریع جنگ سرد گذارد و موجب ایجاد رقابت تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی گردید.
پس از آن ایالات متحده جهت حفظ برتری تسلیحاتی خود ، تحقیق در رابطه با ساخت بمب گداختی(یا هیدروژنی) یا به عبارت دقیقتر ، تسلیحات گرما-هسته‌ای (Termo- Nuclear) را آغاز کرد.پیش از این اوپنهایمر به دلیل اتخاذ مواضعی بر علیه ساخت تسلیحات هسته‌ای از سرپرستی پروژه کنار گذارده شد و ادوارد تلر هدایت عملی پروژه ساخت بمب هیدروژنی را برعهده گرفت. نخستین آزمایش یک وسیله گرما-هسته‌ای با اسم رمز مایک در نوامبر سال 1952 در جزیره کوچکی به نام الوگالب در مجاورت انی وتاک در جزایر مارشال انجام شد.وزن تجهیزات به کار رفته در این انفجار شامل دستگاه های تبرید به بیش از 65 تن میرسید. از آنجایی که در این سیستم مستقیما از ایزوتوپهای دوتریوم و تریتیوم مایع استفاده میشد، به آن لقب بمب خیس(wet bomb) داده بودند .پیش بینی میشد که قدرت این انفجار معاد یک یا دو مگاتن تی ان تی باشد. اما برخلاف انتظار شدت انفجار معادل 10.4 مگاتن تی ان تی بود. نتایج انفجار بسیار هراسناک بود. قطر گوی آتشین حاصل از این انفجار به 5 کیلومتر رسید. جزیره الوگالب تقریبا تبخیر شد و حفره ای به عمق 800 متر و شعاع دهانه 3 کیلومتر برجای ماند.

نکاتی در مورد بمب‌ اتمی

منطقه انفجار بمب‌های هسته‌ای به پنج قسمت تقسیم می‌شود:۱- منطقه تبخیر ۲- منطقه تخریب کلی ۳- منطقه آسیب شدید گرمایی ۴- منطقه آسیب شدید انفجاری ۵- منطقه آسیب شدید باد وآتش. در منطقه تبخیر درجه حرارتی معادل سیصد میلیون درجه سانتیگراد بوجود می‌‌آید و هر چیزی، از فلز گرفته تا انسان وحیوان، در این درجه حرارت آتش نمی‌گیرد بلکه بخار می‌شود.
آثار زیانبار این انفجار حتی تا شعاع پنجاه کیلومتری وجود دارد و موج انفجار آن که حامل انرژی زیادی است می‌‌تواند میلیون‌ها دلار تجهیزات الکترونیکی پیشرفته نظیر ماهواره‌ها و یا سیستم‌های مخابراتی را به مشتی آهن پاره تبدیل کند و همه آنها را از کار بیندازد.
اینها همه آثار ظاهری و فوری بمب‌های هسته‌ای است . پس از انفجار تا سال‌های طولانی تشعشعات زیانبار رادیواکتیو مانع ادامه حیات موجودات زنده در محل‌های نزدیک به انفجار می‌شود.
پرتو رادیو اکتیو از پرتوهای آلفا، بتا، گاما و تابش نوترونی تشکیل شده است. نوع آلفای آن بسیار خطرناک است ولی توان نفوذ اندکی دارد. این پرتو در بافت زنده تنها کمتر از ۱۰۰ میکرون نفوذ می کند اما برای آن ویرانگر است. پرتوی گاما از دیوار و سنگ نیز عبور می‌کند.هر ۹ میلی‌متر سرب یا هر ۲۵ متر هوا شدت تابش آن را نصف می‌کند. این پرتو نیز با توجه به فرکانس بسیار بالا، انرژی زیادی دارد که اگر به بدن انسان برخورد کند از ساختار سلولی آن عبور کرده و در مسیر حرکت خود باعث تخریب ماده دزوکسی ریبو نوکلوئیک اسید یا همان DNA شده و سرانجام زمینه را برای پیدایش انواع سرطان‌ها، سندرم‌ها ونقایص غیر قابل درمان دیگر فراهم می‌‌کند وحتی این نقایص به نسل‌های آینده نیز منتقل خواهد شد. برای جلوگیری از نفوذ تابش گامابه حدود ۱۰ سانتی‌متر دیوارهٔ سربی نیاز است.


86/2/12::: 9:9 ص
نظر()
  
  
اصحاب‌ زار ـ بیشتر در بندرعباس‌، بندر لنگه‌ و بنادر دیگر هرمزگان‌ و همچنین‌خارگ‌ و... ـ هفته‌ای‌ یک‌ شب‌ گرد هم‌ می‌آمده‌اند و تحت‌ تأثیر موسیقی‌ ریتمیک‌ یا ضربی‌ یک‌نواخت‌ مراسم‌ جذبه‌گونه‌ای‌ به‌ جای‌ می‌آورده‌اند.
این‌ گردهمایی‌ تقریباآیینی‌ را نخست‌ فقط بردگان‌ سیاه‌پوست‌ به‌ جای‌ می‌آوردند، ولی‌ با گذر زمان‌ سفیدپوستان‌ نیز به‌ آنان‌ پیوستند و در انجام‌ این‌ مراسم‌ شرکت‌ جستند. حال‌ باید دید که‌چرا این‌ مراسم‌ اصولا در بندرعباس‌، بندرلنگه‌ و چند بندر کوچک‌ در آن‌ حوالی‌ بنیان‌ گرفت‌؟
بندرعباس‌ و بندر لنگه‌ در دوران‌ حکومت‌ صفویان‌، شکوفایی‌ اقتصادی‌ ویژه‌ای‌ یافتند و رفاه‌ اجتماعی‌ خاصی‌ در آن‌ دیار رخ‌ گشود. همراه‌ با داد و ستد بازرگانی‌، داد و ستد انسانی‌ هم‌ رواج‌یافت‌ که‌ به‌ تبع‌ آن‌ شمار زیادی‌ برده‌ی‌ سیاه‌پوست‌ به‌ وسیله‌ی‌ برده‌فروشان‌ عرب‌ وارد این‌ منطقه‌ شدند و به‌ عنوان‌ کارگر و عمله‌ به‌ جامعه‌ی‌ ایرانی‌ پیوستند. این‌ بردگان‌ سیاه‌پوست‌ در هرشهری‌ که‌ بودند، می‌کوشیدند با هم‌نژادان‌ خود ارتباط و آیند و روند و باب‌ هم‌نشینی‌ باز کنند و درست‌ بر خلاف‌ شیوه‌ی‌ غیر انسانی‌ حاکم‌ بر جامعه‌ی‌ آمریکایی‌، بردگان‌ دنیای‌ اسلام‌ از رفاه‌خاصی‌ برخوردار بودند و به‌ تبع‌ آن‌ می‌توانستند با هم‌نوعان‌ خود آزادانه‌ مراوده‌ داشته‌ باشند و اجتماع‌ خاص‌ خودشان‌ را ـ سبالو ـ داشتند و از موسیقی‌ سنتی‌ آفریقایی‌شان‌، که‌ البته‌ اندکی‌ هم‌تحت‌ تأثیر موسیقی‌ جامعه‌ی‌ جدیدشان‌ قرار گرفته‌ بود، استفاده‌ می‌کردند.
اینان‌ هفته‌ای‌ یک‌بار به‌ مرخصی‌ می‌رفتند و همه‌ در یک‌ جا گرد می‌آمدند و با استفاده‌ از نوای‌ ریتمیک‌ یا یک‌نواخت‌ دهل‌ یا دمام‌ ـ یا به‌ قول‌ فرنگی‌ها نوای‌ تام‌تام‌ ـ چند ساعتی‌ فارغ‌ از رنج‌و مصیبت‌ زندگی‌ بردگی‌ و عذاب‌ دوری‌ از وطن‌ و جامعه‌ی‌ نژادی‌شان‌ می‌زیستند. آن‌ها می‌رقصیدند، سر و دست‌ و شانه‌ و کمر تکان‌ می‌دادند و در یک‌ حالت‌ جذبه‌گونه‌ و از خود بی‌خود شده‌سبک‌بار می‌شدند تا یک‌ هفته‌ی‌ دیگر رنج‌ بردگی‌ را بر دوش‌ بکشند.
در این‌ گردهمایی‌ همه‌ دایره‌وار می‌نشستند; بزرگ‌ و کوچک‌، زن‌ و مرد، و همه‌ با اجازه‌ی‌ مدیرشان‌، پدر یا بابای‌زار خاموش‌ و لب‌ فرو بسته‌، فقط سلام‌گویان‌ مستقر می‌شدند و دهل‌زن‌ یادمام‌زن‌ در کنار بابای‌زار می‌نشست‌، گوش‌ به‌ فرمان‌ وی‌ که‌ مراسم‌ زار را آغاز کند. بابای‌زار فقط با دست‌ اشارتی‌ می‌کرد و صدای‌ ریتم‌ یک‌نواخت‌ و تام‌تام‌گونه‌ی‌ طبل‌ یا دهل‌ یا دمام‌ به‌ هوامی‌خاست‌ و یک‌ لحظه‌ بعد شانه‌ها تکان‌ می‌خورد یا می‌لرزید، به‌ این‌ سوی‌ و آن‌ سو می‌رفت‌، کمی‌ بعد سر فرود می‌آمد و به‌ این‌ سوی‌ و آن‌ سوی‌ تکان‌ می‌خورد و در پی‌ آن‌، شاید نیم‌ ساعت‌بعد، دست‌ها از کف‌ دست‌ تا آرنج‌ پیش‌ می‌آمد و لرزگونه‌ به‌ حرکت‌ در می‌آمد.
چون‌ مجلس‌ داغ‌ می‌شد و نوای‌ یک‌نواخت‌ ضربات‌ دهل‌ یا دمام‌ توانسته‌ بود بر اعصاب‌ حاضران‌ اثر کند و از محدوده‌ی‌ قید خویشتن‌شان‌ بیرون‌ بیاورد، پیچ‌ و تاب‌ تمامی‌ بدن‌ آغاز می‌شد وبه‌ تبع‌ حرکات‌ بابای‌زار که‌ اینک‌ به‌ وسط دایره‌ی‌ زار آمده‌ بود، همه‌ شوریده‌حال‌ و هیجان‌زده‌ و از خود بی‌خود شده‌ همان‌ حرکات‌ را ـ ولی‌ نشسته‌ ـ تکرار می‌کردند. اندکی‌ هم‌ ناله‌ سر می‌دادندو بعضی‌ کف‌ بر لب‌ آورده‌.
البته‌ بعدها بابای‌زار معرکه‌گیر وسط دایره‌ی‌ زار را معین‌ می‌کرد; یعنی‌ کسی‌ یا کسانی‌ را به‌ میدان‌ می‌فرستاد که‌ می‌توانستند بر شوریدگی‌ و بی‌خودی‌ دیگران‌ بیافزایند. آن‌گاه‌ که‌ جذبه‌ وبی‌خودی‌ به‌ حد اعلای‌ خود می‌رسید گوسفندی‌ را میانه‌ی‌ میدان‌ قربانی‌ می‌کردند و همه‌ چند قطره‌ای‌ از خونش‌ می‌خوردند. شاید به‌ یاد دوران‌ پیش‌ از تاریخ‌ قبایل‌ آفریقایی‌ که‌ پس‌ از به‌اسارت‌ در آوردن‌ سربازان‌ دشمن‌، آن‌ها را پس‌ از مراسمی‌ تقریبااین‌گونه‌ می‌کشتند و می‌خوردند.
آلدوس‌ هاکسلی‌، نویسنده‌ی‌ نامدار انگلیسی‌ در کتاب‌ اهریمنان‌ لودون‌ در ضمیمه‌ای‌ که‌ به‌ آن‌ افزوده‌ است‌، درباره‌ی‌ موسیقی‌ ریتمیک‌ یا یک‌نواخت‌ که‌ در مراسم‌ آیینی‌ انسان‌های‌دوران‌های‌ نخستین‌ باب‌ بوده‌ است‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ است‌. وی‌ می‌گوید که‌ افراد قبایل‌ بدوی‌ از شنیدن‌ نوای‌ یک‌نواخت‌ و دیرپای‌ آن‌ به‌ وجد می‌آمده‌ و به‌ نوعی‌ جذبه‌ی‌ خاص‌ دچارمی‌شده‌اند و در نتیجه‌ از قید خویشتن‌ پیشین‌شان‌ به‌ در می‌آمده‌ و به‌ قولی‌ از خود بی‌خود و بیگانه‌ می‌شده‌اند و از محیط واقعی‌شان‌ رؤیاگونه‌ فراتر می‌رفته‌اند.
بعدها یونانیان‌، هندی‌ها و دراویش‌ اسلامی‌ و فرقه‌های‌ مسیحی‌ خاصی‌ مثل‌ رقاصان‌ یا Shakers و رقاصان‌ مقدس‌ یا Holly Rollers از این‌گونه‌ موسیقی‌ جذبه‌آور بهره‌ گرفتند.
هاکسلی‌ معتقد است‌ که‌ این‌ حرکات‌ و سر و تن‌ تکان‌ دادن‌ها، ناشی‌ از شنیدن‌ ریتم‌ یک‌نواخت‌ و دیر پای‌ مسری‌ یا همه‌گیر است‌ و به‌ همین‌ سبب‌ آن‌ را تارانتیزم‌ یا جنون‌ رقص‌ نامیده‌اند.
در دوران‌ باستان‌ این‌ مراسم‌ را معمولا پس‌ از از سر گذراندن‌ یک‌ دوره‌ی‌ دیرپای‌ مصایب‌ ویران‌گر مثل‌ جنگ‌، طاعون‌، خشک‌سالی‌ و قحطی‌ برگزار می‌کرده‌اند تا به‌ این‌ وسیله‌ اثرات‌ روحی‌زیان‌بار ناشی‌ از این‌ دوران‌ها را بزدایند.
هدف‌ ناآگاهانه‌ی‌ زنان‌ و مردانی‌ که‌ در این‌گونه‌ رقص‌های‌ آیینی‌ شرکت‌ می‌کردند، این‌ بوده‌ است‌ که‌ از دایره‌ی‌ محدود شخصیت‌ اصلی‌ خویش‌ به‌ در آیند و در شادی‌ و لذت‌ دیگری‌ شدن‌ غرقه‌شوند. بدین‌ ترتیب‌ زار و مراسم‌ زار، رنج‌ بردگی‌ و رنج‌ غربت‌زدگی‌ را از تن‌ بردگان‌ آواره‌ی‌ آفریقایی‌ می‌زدود.
هاکسلی‌ در جایی‌ دیگر می‌گوید که‌ موسیقی‌ مثل‌ طبیعت‌ آدمی‌ بسیار گسترده‌ است‌ و برای‌ آدمیان‌ ـ از هر قشر و جامعه‌ ـ پیام‌هایی‌ دارد. موسیقی‌، با آن‌ اشکال‌ گوناگونش‌ هم‌ تخدیر کننده‌است‌ و هم‌ تحریک‌ کننده‌، به‌ طوری‌ که‌ کم‌تر شنونده‌ای‌ را می‌توانید بیابید که‌ در برابر دمام‌کوبی‌ آفریقایی‌گونه‌ بتواند خودآگاهی‌ ذهنی‌اش‌ را حفظ کند.
آیا کسانی‌ هستند که‌ چون‌ در مراسم‌ غنای‌ دراویش‌ مراکشی‌ یا وود وایت‌های‌ هاییتی‌ شرکت‌ جویند و در برابر شنیدن‌ ریتم‌ یک‌نواخت‌ طبل‌ها و دهل‌های‌شان‌ دوام‌ بیاورند؟
در بندرعباس‌ و بندر لنگه‌ معتقد بودند و می‌گفتند که‌ اگر کسی‌ غیر از زاری‌ها وارد مجلس‌شان‌ شود، زار هنگام‌ خروج‌، از تن‌ آن‌ها می‌گذرد و آن‌ها را هم‌ زاری‌ می‌کند، و این‌ یعنی‌ همان‌ مسری‌بودنی‌ که‌ هاکسلی‌ می‌گوید.
تأثیر این‌ موسیقی‌ ریتمیک‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ در ایجاد مستی‌ و جذبه‌ی‌ گروهی‌، یا حتا حزبی‌، به‌ صورت‌ سرود یا مارش‌های‌ پر سر و صدا و کوبنده‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گیرد. وقتی‌ این‌موسیقی‌ ریتمیک‌ در خلوتی‌ زاویه‌گونه‌ به‌ صدا در آید، در جایی‌ به‌ دور از سر و صدا و جنجال‌ کوچه‌ و خیابان‌، جوری‌ بر مغز و بر ذهن‌ اثر می‌گذارد که‌ به‌ جذبه‌ و به‌ بی‌خود شدن‌ از خویش‌می‌انجامد، یا به‌ قولی‌ به‌ غیریت‌ فراشخصی‌ خاص‌ و فرار از محدوده‌ی‌ مقید پیشین‌.
در بعضی‌ از مجالس‌ غنایی‌، این‌ موسیقی‌ یک‌نواخت‌ و تام‌تام‌گونه‌ به‌ خودآزاری‌ غیر ارادی‌، خودتازیانه‌زنی‌ و حتا به‌ خودکشی‌ گروهی‌ می‌انجامد.
آن‌گونه‌ که‌ من‌ از بعضی‌ دوستان‌ بندرعباسی‌ام‌ شنیده‌ام‌، موسیقی‌ یک‌نواخت‌ دهل‌ یا دمام‌ زاری‌ها، بعضی‌ زاری‌ها را به‌ گونه‌ای‌ از خود بی‌خود می‌کرد که‌ ناگهان‌ به‌ پا می‌خاستند و به‌ زبان‌عربی‌ شعر و آواز می‌خواندند، در صورتی‌ که‌ تا پیش‌ از آن‌ و در حالت‌ عادی‌ عربی‌ نمی‌دانسته‌اند
هاکسلی‌ می‌گوید که‌ اینان‌ جوری‌ از دنیای‌شان‌ فراتر می‌روند و در دنیایی‌ قرار می‌گیرند که‌ در آن‌ به‌ خاطرات‌ از یاد رفته‌ی‌ دوران‌ کودکی‌شان‌ دست‌ می‌یابند، آن‌ را به‌ یاد می‌آورند و آن‌چه‌ را که‌شنیده‌اند بازگو می‌کنند.
ویلیام‌ جیمز در کتاب‌ تجربیات‌ مذاهب‌ گوناگون‌ از مکاشفه‌ی‌ مدهوشانه‌ یاد کرده‌ است‌ که‌ در پی‌ شنیدن‌ موسیقی‌ ریتمیک‌ به‌ آدمیان‌ دست‌ می‌دهد. شرکت‌ کنندگان‌ این‌گونه‌ مجالس‌ آیینی‌به‌ نوعی‌ کرختی‌، خیال‌پردازی‌، توهم‌اندیشی‌ دچار می‌شوند، و نه‌ به‌ مکاشفات‌ مدهوشانه‌ای‌ که‌ به‌ تجلی‌ ملکوتی‌ و به‌ کمال‌ نفس‌ ملکوتی‌ می‌انجامد.
شماری‌ از پژوهندگان‌ امور روانی‌ که‌ به‌ قاره‌ی‌ سیاه‌ سفر کرده‌اند گزارش‌ داده‌اند که‌ در بعضی‌ از قبایل‌ آفریقایی‌ که‌ هنوز هم‌ به‌ حالت‌ نیمه‌وحشی‌ زندگی‌ می‌کنند، مراسم‌ زارگونه‌ برگزارمی‌شود. البته‌ این‌ مراسم‌ زمانی‌ به‌ جای‌ آورده‌ می‌شود که‌ افراد قبیله‌ از شکار، جنگ‌، یا از تاراج‌گری‌ باز گشته‌اند. آن‌ها با استفاده‌ از طبل‌ها، دهل‌ها و یا دمام‌های‌شان‌، افراد را به‌ یک‌شوریدگی‌ جذبه‌گونه‌ دچار می‌سازند، آن‌گونه‌ که‌ همه‌ از چارچوب‌ محدود و مقید شخصیت‌ پیشین‌ خود به‌ در می‌آیند و با صدای‌ کوبنده‌ و یک‌نواخت‌ طبل‌ یا دهل‌ به‌ درون‌ دنیایی‌ می‌روند که‌غیر از دنیای‌ خودشان‌ است‌.
نویسنده : عبدالحسین شریفیان

86/2/2::: 10:15 ص
نظر()
  
  

از دیرباز شهرمان بندرلنگه را بندر مروارید می نامیده اند. پس به جاست تا اطلاعات دقیقی از مروارید داشته باشیم.
مُروارید یا دُر، گوهری است معمولا سفید و درخشان که در اندرون برخی از نرم‌تنان دوکفه‌ای مانند صدف مروارید به وجود می‌‌آید.
وقتی جسمی خارجی مانند ذره‌ای شن بین صدف و پوسته او قرار بگیرد جانور لایه‌هایی مرکب از ماده آلی شاخی کونچیولین و بلورهای کلسیت یا آراگونیت را به دور جسم خارجی ترشح می‌کند. از این لایه‌های هم‌مرکز رفته رفته مروارید شکل می‌گیرد. جنس مروارید با جنس دیواره درون صدف یکسان است. شکل مروارید اغلب نزدیک به کره است هرچند به شکل‌های دیگر مانند گلابی و دکمه و حتی شکل‌های نامنظم هم دیده می‌شود. درشتی آن به درشتی دانه خشخاش تا تخم کبوتر است. رنگ مروارید اغلب سفید است ولی ممکن است به رنگ‌های صورتی و زرد و سبز و آبی و قهوه‌ای و سیاه نیز دیده شود. مروارید در خلیج فارس و اقیانوس هند و استرالیا صید می‌شود.
در قرن بیستم پرورش مروارید نیز رایج شد. برای تهیه مروارید پرورشی (که گاه مروارید مصنوعی نیز نامیده می‌شود) با سوراخ کردن پوسته صدف، یک قطعه مروارید بسیار کوچک را در درون صدف قرار می‌دهند تا جانور لایه‌هایی به دور آن ایجاد کند.
مروارید جزو سنگ‌ها نیست، اما در گروه‌ گوهرها قرار دارد. این‌ گوهر زیبا را مظهر پاکی ، زیبایی‌ و ظرافت‌ می‌دانند و بشر از چندین‌ هزار سال‌ پیش‌ آن‌ را می ‌شناخته‌ است.
یک‌ دانه‌ مروارید یا یک‌ رشته‌ مروارید
وقتی‌ ارزش‌ و قیمت‌ دارد که‌ گوهر ، صافی‌ و درخشش‌ طبیعی‌ داشته‌ باشد. با مروارید جواهراتی‌ چون‌ انگشتر، گردنبند ، سنجاق‌ سینه‌ و دستبند ساخته‌ می‌ شود.
اعراب‌ و هندوها از گذشته ‌های‌ دور شیفته‌ مروارید بوده‌اند و بر طبق‌ روایات‌ اعتقاد داشتند که‌ این‌ گوهر از قطرات‌ شبنم‌ - که‌ شب‌هنگام‌ از آسمان‌ به‌ دریا فرو می ‌ریزد و در دل‌ صدف‌ها جای‌ می‌ گیرد - به‌ وجود می ‌آید. هندوها بر این‌ باور بوده‌اند که‌ همراه‌ مروارید بخت‌ بلند هم‌ به‌ آدمی‌ روی‌ می ‌آورد، به‌ همین‌ دلیل‌ به‌ نوعروسان‌ مروارید هدیه‌ می‌ دهند.
در ایران‌ نیز در گذشته‌ و عصر حاضر رسم‌ بر این‌ بوده‌ که‌ در مراسم‌ عقد یا عروسی‌، مادرشوهر یک‌ رشته‌ مروارید به‌ عروس‌ خود هدیه‌ می ‌کرده‌ است. بسیاری‌ افراد همراه‌ داشتن‌ مروارید را برای‌ خود لازم‌ می ‌دانند و آن‌ را سرچشمه‌ شانس‌ و نیکبختی‌ خویش‌ به‌ حساب‌ می‌آورند. علت‌ این‌ اعتقاد به‌ محل‌ تولید و پیدایش‌ این‌ گوهر، یعنی‌ آب‌ ، برمی‌گردد.
عمر مروارید 100 تا 150 سال‌ است. در گذشته‌ فقط‌ در سواحل‌ دریاهای‌ آب‌ گرممروارید یافت‌ می ‌شد که‌ بدون‌ شک‌ مهمترین‌ آن‌ خلیج‌ فارس‌ بوده‌ است. بحرین‌ نیز یکی‌ از مراکز خرید و فروش‌ مروارید بوده‌ است. هم اکنون به‌ دلیل‌ پرورش‌ انبوه‌ در دیگر مناطق‌ دنیا در این‌ مناطق، تولید، صید و پرورش‌ مروارید رونق‌ کمتری‌ دارد. امروزه‌ بیشتر مرواریدها از سواحل‌ ژاپن ، چین ، هندوستان‌ و مرواریدهای‌ درشت‌ - که‌ به‌ صورت‌ گلابی‌ یا گِـرد با طیف‌ رنگی‌ بسیار وجود دارند - از سواحل‌ استرالیا و هائیتی‌ وارد بازارها می ‌شوند.
اشاره‌ می‌شود، از اواخر قرن‌ نوزدهم، صنعت‌ پرورش‌ مروارید در ژاپن‌ پایه‌ گذاری‌ شد و از سال‌ 1920 مرواریدهای‌ پرورشی‌ به‌ صورت‌ انبوه‌ وارد بازارهای‌ بین‌المللی‌ شد. برای‌ تهیه‌ این‌ نوع‌ مروارید روی‌ صدف‌ جراحی‌ انجام‌ می‌ شود و عضو تشکیل‌ دهنده‌ مروارید را جایگزین‌ می ‌کنند. سپس‌ طی‌ یک‌ تا دو سال‌ مروارید در درون‌ صدف‌ تشکیل‌ می ‌شود.
مروارید را براساس‌ شش‌ معیار ارزیابی‌ می‌کنند:
لایه‌ صدفی؛ گوهر؛ رنگ؛ شکل؛ اندازه؛ بی‌نقص ‌بودن
لایه‌ صدفی‌ بستگی‌ به‌ زمان‌ وجود مروارید در درون‌ صدف‌ دارد و هر چه‌ این‌ لایه‌ ضخیم ‌تر باشد ، ارزش‌ مروارید بیشتر خواهد بود. این‌ لایه‌ در اصطلاح‌ عامیانه‌ و بعضی‌ از جواهر فروشان‌ به‌ چند پوست ‌بودن‌ مشهور است ؛ برای‌ مثال‌ می ‌گویند سه‌ پوست، یا یک‌ پوست،‌ که‌ منظور ضخامت‌ لایه‌ است. منظور از گوهر مروارید درخشش‌ آن‌ است‌ که‌ باید مات‌ و کدر نباشد.
مرغوب ‌ترین‌ رنگ‌ مروارید، سفید و سفید مایل‌ به‌ صورتی‌ است، چون‌
با رنگ‌ پوست‌ اکثر انسان ‌ها متناسب‌ است بهترین 
شکل‌ آن‌ نیز کروی‌
است‌ و هر چه‌ مروارید گردتر و درشت‌ تر باشد گرانبهاتر است. 
                                                                    
            


86/1/29::: 11:20 ص
نظر()
  
  

وجه تسمیه روستای دیوان
دیوان در لغت به معانی زیر می باشد:
محل گردآوری دفاتر(مجمع الصحف)

صورت حساب : کلمه دیوان در نزد مسلمین در آغاز جهت ثبت و ضبط مداخل و مخارج مملکت به کار می رفته است.

مناوی می گوید که دیوان به معنای صورتحساب است و سپس بر حسابگر و جای و موضع وی اطلاق گردیده است.

دیوان اطلاق به دفتر می شده است سپس به هر کتابی اطلاق گردیده و گاه مجازاً اختصاص به مجموعه شعر شاعری می یافت . دیوان بر پنج معنی است : کتاب ، محل کتاب ، دفتر ، مطلق کتاب و مجموعه اشعار(از تاج العروس)

دیو به معنی جن می باشد و به جمع الف و نون فارسی(جن ها)

مولف تاج العروس در سبب تسمیه اولیه دیوان می گوید چون کسری سرعت عمل منشیان را در اجرای کارها ملاحظه کرد گفت این کار دیوان(جن) است.

(برگرفته از لغت نامه دهخدا)

سه روایت در این باره موجود می باشد که به اولویت به شرح ذیل می باشد:

1.       با ورود مرزوقیان به کافرغان (دیوان غربی ) سیستم اخذ مالیات از مردم منطقه اجرا گردید و مردم پرداخت مالیات را نوعی دین (وامی که ادای آن در مدت معینی باشد لغت نامه دهخدا) می دانستند آن محل را محل اخذ دین نامید و دیوون نامیده اند و بعد از آن به دیوان تغییر نام یافته است .

«مرزوقیان» از عرب‌های بیابان شبه‌جزیره عربستان و منطقه نجد هستند. ایشان از تبار آل بوسلطان و از شاخه قبیله عجمان از نسل نشوان بن مرزوق بن علی بن هشام از بطون یام، نسب این قبیله به همدان (به سکون میم) می‌رسد.مرزوقیان در سده دهم هجری قمری از بادیه نجد در عربستان به شیبکوه در جنوب ایران مهاجرت کرده‌اند، و پس از مدتی استقرار در منطقه جلفار در سال ۱۱۶۹ هجری قمری وارد منطقه «شیبکوه» می‌شوند، در ابتداء امر در روستای دیوان غربی یا کافرغان نشیمن می‌گزینند و پس از مدتی از کافرغان به مغویه نقل مکان می‌کنند، در این انتقال سرپرست قبیله مرزوقی، بزرگ ایشان شیخ راشد بن مطر مرزوقی بودند.واز آن به بعد روستای «مغویه» را مقر حکم خود قرار می‌دهند.                                                                      (منبع : الوحیدی الخنجی، حسین بن علی بن احمد، «تاریخ لنجه» ، چاپ دوم، دبی: دار الأمة للنشر والتوزیع، ۱۹۸۸ میلادی به (عربى).

2.       با ورود قبیله مرزوقیان به این منطقه و اختصاصی محلی از آن به دفاتر ثبت و ضبط دخل و خرج ها ، آن منطقه را دیوان یعنی جای حسابگری نامیدند و با گسترش آن منطقه و سکنی گزیدن اهالی مناطق دیگر در آن کافرغان به دو قسمت تقسیم و قسمت شرقی آن را دیوان نامیدند و بعد از گسترش دیوان ، و مهاجرت اقوام مرزوقی به مغویه ، کافرغان نیز دیوان غربی خوانده شد . تا هنگامیکه قبال دیگری از چارک به این منطقه آمده و کافرغان رونق دوباره ای گرفت .

3.       در قسمت غربی دیوان کنونی ، در تپه لوندی افرادی سکونت داشته که زرتشت بودند و مردم منطقه آنان را گبر می نامیدند. ( در اوایل ورود اسلام به ایران مسلمانان ، زرتشتیان را گبر یعنی کافر می خواندند.) تعدادی از آنان مراسم شعر خوانی راه انداخته و کتابهای شعر فراوانی داشتند و با هم مشاعره می کردند. ره گذرانی که از آن منطقه می گذشتند برای استراحت و سپری کردن وقت نزد آنان می رفتند و به مشاعره آنان گوش می دادند بعد از مدتی آن منطقه را دیوان برگرفته از دیوان اشعار می گویند دیوان حافظ مد نظر بوده است می نامند.

راویان علی عبدالله مدیلا  بحرپیما ، عبدالله عبدالرحیم دهقان و صالح شهریار بحری 

موضوع بعدی : الشاشه (گردی) ، ابتکار یک دیوانی


86/1/20::: 10:8 ص
نظر()
  
  

به نام خدا

ثبت تاریخ روستای دیوان را از زمان ورود به دانشگاه و در هنگام تحقیقی که در این زمینه استاد به من محول کرد شروع کردم . در این وادی دوست گرامی من آقای یوسف دیوانی که هم اکنون ریاست اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان بستک از استان هرمزگان را عهده دار می باشد. همراه شد و با کمک همدیگر تحقیقاتی را در این زمینه شروع کردیم . هم اکنون چکیده ای از آن کار تحقیقاتی که امیدوارم در آینده ای نه چندان دور به کتاب تاریخ روستای دیوان تبدیل شود شرح داده می شود.

روستای دیوان در ۳۶ کیلومتری شمالغربی شهر بندرلنگه (جاده بندرلنگه - گاوبندی) در موقعیت جغرافیایی ۲۶ درجه و۳۴ دقیقه شمالی و ۵۴ درجه و ۳۴ دقیقه شرقی قرار دارد.

اولین طایفه مستقر شده در روستای دیوان

اولین طایفه ای که در روستای دیوان مستقر شده اند هم اکنون به نام دیوانیان شناخته می شوند که  چهار نسل پیش به این منطقه آمده اند و هم اکنون در قسمت غربی روستا سکونت دارند. این طایفه بعد از سکونت در منطقه به کار ماهیگیری و کشاورزی مشغول شده اند .در چندین سال پیش که صیادی با بوبا(وسیله ای شبیه به لنج ماهیگیری با مقیاس کوچکتر که با پارو هدایت می شد) رونق فراوانی داشت گروهی به نام این طایفه (علی عبودِ ها)  شناور مخصوص خود را داشته و قسمتی از ساحل را به خود اختصاص داده بودند. قابل ذکر است که در زمانهای پیش طایفه هایی که بوبای مخصوص  داشتند یک قسمت از ساحل را به مالکیت خود در می آوردند که در صورت تجاوز دیگری به حریم آنان  دعواهای طایفه ای  شروع  و مسئله به کدخدا کشیده می شد .  آنان در یافته بودند که این نوع قرارداد شامل حال همه می شود و آن را پذیرفته بودند .هم اکنون از نوادگان این طایفه محمد علی عبدالله دیوانیان در قید حیات می باشد. که به شغل صیادی مشغول می باشند.

              موضوع بعدی : وجه تسمیه روستای دیوان


86/1/19::: 4:19 ع
نظر()
  
  
   1   2      >